سریالینو

سیاوش مردد است که ردای جانشینی لطفعلی خان زند را به تن بکند، از آن سو در حرمسرا ولوله به پا شده. ننه آشوب به دنبال قاتل فرزند جیران است…

شاه برای جیران هر کار میکند و گوش به او میدهد پس کفایت خاتون به جیران نزدیک میشود. پشت همه این عطوفتها دسیسه ای پنهان است….

شاه جیران را تسلا میدهد زیرا عشق تسلای مصیبت است، اما جیران تسلیم تقدیر نمیشود. قاتل کودک کیست؟...

جیران به خونخواهی کودک ناکامش بر می خیزد. چه کسی میتواند پشت این جنایت باشد؟ شاید انکه مادر ولیعهد بعدی است…اما این تمام ماجرا نیست.

شاه و خواجه، بانو و کنیز هرکدام سهمی دارند از شادی و رنج…از عشق

پسر نورسیده سوگلی قبله عالم، چشم و چراغ شاه میشود و این اتش کینه زنان دیگر شاه را شعله ور میکند. خواجه روشن همه را به بازی میگیرد اینک اما خود بازیچه میشود که دست بالای دست بسیار است. در هر دهلیز تودرتوی این کاخ رازی نهفته است.

میرزامحمود که یادتونه بُرده شده بود؛ با یه جفت چکِ نر و مادّه، حالی‌ش شد هرچی تو اون کانون بانوان اتفاق می‌افته، مستقیم به ریاستِ نظمیه گزارش بده. حالا زن و بچه‌ منتظر، میرزا له‌ولورده بر می‌گرده شهر و… اگه گفتین می‌ره سراغِ کی؟…

میرزا تو خونه بلور بیدار شد با پریوش و پریزاد و رفت اداره و از اون‌جا معارف. مدبّر پروپاقرص واستاده که میرزا بشه مسئول کانون بانوان؛ از مدبّر اصرار، از میرزا انکار. اما انگار بالا خبراییه…

وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۱۰ تصمیم به تشکیل کانون بانوان گرفته تا با تشکل‌های مشابه رقابت و سپس آن ها را حذف کند. میرزا محمود زنبورکچی کارمند عالی‌رتبه‌ اداره‌ سجل احوال، دعوت می شود تا در کنار دلبرجان تاجرباشی مسئولیت انتخاب اعضا و سپس فعالیت کانون را بر عهده بگیرد و …

میرزامحمود (سیامک انصاری)، سلطان‌ (شبنم مقدمی) زنشه، سه تا دخترم داره. کارمند سجلّ احواله، و ناجور گیرِ بلبشوی شناسنامه و نام‌گذاری‌. تو وزارتِ معارف اما، یه یارویی به اسمِ مدبّر (مهدی هاشمی) می‌خواد میرزامحمود رو بکّاره سرِ یه کارِ مهم، مربوط به بانوان! میرزامحمود اما امشب جایی وعده داره…