سریالینو

اینجا باتلاقه، هرچی دست و پا بزنی، بیشتر فرو می‌ری.

شاه که از دوری جیران پریشان است فریب توطئه کفایت خاتون و خواجه الیاس را می خورد و خشم او دامن خدیجه و عباس میرزا را می گیرد. مهدعلیا انجام ماموریتی مخوف را به عهده سلمان می گذارد…

حرفه‌ای‌ها پدرخوانده بازی می‌کنند. پدرخوانده یک بازی طولانی و پر از تعلیق، با سناریویی جذاب و غیرقابل پیش‌بینی از بازی مافیا به روایت سعید ابوطالب است که یازده بازیکن در آن حضور دارند.

رازی که بهمن بعد از سال‌ها به آن پی می‌برد، او را دچار چالشی بزرگ می‌کند. از یک سو تنها بازمانده‌ی بهرام برای او فروغ است و از یک سو نمی‌تواند با او رو به رو شود.

در هر گوشه این کاخ توطئه ای در کار است و هر دم نقشه شومی طرح افکنده میشود، اما در این میانه عاشقانه دیگری آغاز میشود…سارا و سیاوش…

ابریشم رازهایی در سینه دارد که هیچ کس از آن اطلاعی ندارد، حالا زمان آن رسیده که رازهایش را بازگو کند.

شکوه باید سارای گرجی را به کفایت خاتون برساند اما چگونه؟ ایا دسیسه کفایت تا پنهان ترین کنج اندرونی هم راه می یابد؟

بهمن به فروغ نزدیک نزدیک تر می‌شود به امید اینکه گذشته را جبران کند اما با سد جدیدی رو به رو می‌شود که رابطه آن‌ها را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

كسرى در ادامه تحقيقاتش به دو سوژه جديد می‌رسد. دو سوژه‌اى كه مسير زندگى او و رعنا را به سمت جديدى هدايت می‌كند.

شاه از دست جیران، هم دلشکسته و خشمگین است ‌و هم تاب تحمل دوری‌اش را ندارد. مهدعلیا در تلاش است تا از این فرصت استفاده کند و جیران را برای همیشه از چشم شاه بیاندازد. کفایت خاتون برای خلاصی سارای گرجی از حرمسرا نقشه‌ای تازه می‌چیند…