سریالینو

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال ‌و گذشت اختر و کار آخر شد آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار آخر شد… جیران به کاخ برمی‌گردد…

نقره و خواجه روشن از دست قراول خاصه گریخته‌اند اما ایا راز تبهکاری آنان برملا می‌شود؟ مهدعلیا با ماری که در آستین پرورده چه خواهد کرد؟

عشق هر بار به رنگی جلوه می کند. عشق خواجه روشن و نقره چه رنگی دارد؟ رنگ وفاداری؟ رنگ خیانت؟ نقره در بزنگاه سرنوشت جانب عشق را می گیرد؟…

شاه که از دوری جیران پریشان است فریب توطئه کفایت خاتون و خواجه الیاس را می خورد و خشم او دامن خدیجه و عباس میرزا را می گیرد. مهدعلیا انجام ماموریتی مخوف را به عهده سلمان می گذارد…

در هر گوشه این کاخ توطئه ای در کار است و هر دم نقشه شومی طرح افکنده میشود، اما در این میانه عاشقانه دیگری آغاز میشود…سارا و سیاوش…

شکوه باید سارای گرجی را به کفایت خاتون برساند اما چگونه؟ ایا دسیسه کفایت تا پنهان ترین کنج اندرونی هم راه می یابد؟

شاه از دست جیران، هم دلشکسته و خشمگین است ‌و هم تاب تحمل دوری‌اش را ندارد. مهدعلیا در تلاش است تا از این فرصت استفاده کند و جیران را برای همیشه از چشم شاه بیاندازد. کفایت خاتون برای خلاصی سارای گرجی از حرمسرا نقشه‌ای تازه می‌چیند…

حکایت شاه و جیران، حکایت وصل است و هجران... که پسندند که فراموش کنی عهد قدیم به وصالت که نه مستوجب هجران بودم.

سرکشی‌های جیران موقعیت خانواده‌اش را در دربار به خطر می‌اندازد و میرزا اسدالله برای حفظ موقعیت تازه به چنگ امده‌اش، حتی حاضر است دست به جنایت بزند. جیران خشمش را نزد شاه بروز می‌دهد.

جیران نظم حرمسرا را به هم می‌ریزد . بلوای حرم زیر سر ننه آشوب است و مهد علیا این را تحمل نمی‌کند… سیاوش در خود سفر می‌کند تا راه را بیابد…