سریالینو

علی و آلما در نقش يك زن و شوهر ميانسال سراغ زوجی كه می‌خواستند پدرشان را به بخش وی آی پی ببرند، می‌روند و موفق می‌شوند آن ها را منصرف كنند و در نهايت مرتضی به همراه علی برای پيدا كردن فرد مورد نظرشان وارد خانه سالمندان می‌شوند.

غزاله و پریسا درباره تماس‌های تلفنی ناشناس با مادرشان صحبت می‌کنند و تلاش می‌کنند او را قانع کنند که ادعای زنده بودن مرتضی دروغ است، اما...

من اگه حتی براش طناب دار باشم، بازم میاد سراغم...

ناهید تلاش می کند تا با تحت فشار قرار دادن داوود، حقایق پیرامون قتل مرتضی را آشکار کند، اما...

نذار‌ کِش موی دختر من هم بیوفته دور دستم.

آیسان اسیر دست مامور داعشی است. ابوخالد نزدیک است. دیاکو فرصتی برای نجات آیسان و بقیه ندارد. راه نجات از دل آتش و خون می‌گذرد...

سیاوش برای انتقام رهسپار ایران می‌شود. صدراعظم زیرکانه به بهانه ولیعهدی پسر جیران با مخالفین خود تسویه حساب می‌کند و سایه مرگ بار دیگر بر این دربار پرآشوب گسترده می‌شود.

علی و مرتضی برای ورود به بخش وی آی پی بايد نقش دو پيرمرد را بازی كنند و سراغ دوست گريمورشان آرش می‌روند تا اينكه…

«زنهار که طراز و طریقت گم شده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته. سهم رعیت کابوس است و سهم سلطان تخت طاووس. کجاست تدبیر کریم خان که تاج شاهی پس بگیرد از ما ندانم کارها؟ کجاست شمشیر نادر که انتقام بکشد از ما خراب کارها؟ مملکت آشفته است و امیرکبیر در گور خفته است. هر نامی آبستن ننگ است و هر صلحی آبستن جنگ. آدمیزاد قبله عالم هم که باشد پناه می خواهد. قلعه ای می خواهد که جان پناهش باشد. برای اولاد آدم هیچ قلعه ای محکم تر از عشق نیست. بدهید همه جا جار بزنند که: ایهالناس! دیروز در حوالی تجریش، پادشاه شما عاشق شد…»

پیوند عاشقانه آیسان و ژاکان در عبور از روزهای سخت آغازین زندگی مشترک شان، جانی دوباره می گیرد. آنها برای آبیاری درخت عشق شان راهی ماه عسل می شوند...سفری که پایان اش تاریکی است.